حراست!

امروز  رفتم حراست دانشگاه كارت دانشجويي ام رو بگيرم

تو راه كه بودم از صداي آشناي حرف زدن دو دختر هم كلاسي با هم متوجه شدم اونا هم دارند پشت سرم به طرف حراست ميان تا كارت بگيرند

خوب چون من جلوتر بودم و به روي خودم هم نياورده بودم كه فهميدم دو نفر هم كلاسي پشت سرم هستند بدون معطلي وارد اتاق حراست شدم

وارد اتاق هم كه شدم باز مستقيم طرف ميز مسئول حراست رفتم پشت سرم هم نگاه نكردم كه يهو تو اتاق حراست مجبور به سلام احوالپرسي نشيم!

منتظر موندم پسر جلويي ام كارش تموم بشه،در اين بين مثه اينكه اين همكلاسي هاي ما هم رسيده بودند تو اتاق،كه صداي يك مسئول ديگه حراست بلند شد كه به شما قبلا هم تذكر داده بوديم اما مثل اينكه توجه نكرديد

دختر:يعني الان حجابم بده؟

مسئول حراست هم از همون جواب هاي خودش داد و به اون مسئولي كه قرار بود به كارم رسيدگي كنه گفت كارت دانشجويي شونو نديد!

من ديگه نتونستم بيشتر از اين خودمو نگه دارم

نگاهي حاكي از تعجب به خواهر مذكور!انداختم ديدم اون بنده خدا هم تهايت تعجبه

به اين مسئولي كه قرار بود به كارم برسه گفت مگه حجابم بده؟

مسئولي كه مي خواست كارم رو راه بندازه گفت:شما اقليت هستيد؟

گفتش:نه

گفت پس براي يك مسملون اين اصلا حجاب نيست

اصلا شما حجاب نداري و از اين حرفا

همكلاسيه گفتش كه برم درستش كنم بيام كارتمو ميديد؟

دقيق يادم نيست مسئولي كه ميخواست كارمو راه بندازه چي گفت ولي يه چيز تو اين مايه ها بود كه برو درست كن بيا اين بهت گير نده كارتو راه بندازم

اون يارو هم رفت كه خودشو محجوب كنه بياد تا كارتشو بگيره

بعد گفت اسم شما

كه اعلام زيرپوشيت كرديم(به جان خودم مي دونم براي كلمه فارسي نبايد از يت استفا ده كرد)

بعد همكارش گشت دنبال اسم ما

گفت بفرماييد اينم اقاي زيرپوش

ما هم برگه رو امضا كرديم كه حراست در فلان تاريخ خبر مرگش كارتمونو بهمون تحويل داده و د بدو كه رفتيم

وقتي داشتم امضا مي كردم هم يك نكته اي اتفاق افتاد

اون اقايي كه مسئول راه اندازي كار بنده بود از پشت ميزش كه به زور پاشد دوتا عصاگرفت دستش با عرض معذرت خواهي ازم خواست كه يه ذره راهوباز كنم رد شه

رفت اتاق همون مسئول تذكر قبلي كه كاري رو بهش بده انجام بده

كلا نميدونم چرا نسبت به قشر جانباز يه حساسيت خاصي دارم، يه احترام خاصي براشون قائل ميشم

مثلا همين مسئوله خوب ادم خيلي مهربوني نبود البته كار راه انداز بود گير هم نبود ولي خيلي هم مهربون نبود ولي يهو تو ذهنم خيلي درجه محبتش رفت بالا نميدونم چرا

از حراست كه اومدم بيرون به طرف دانشكده راه افتادم اون دختره رو ديدم كه مثلا محجوب شده بود.خيلي سعي كردم كه نيشخندم به قهقهه تبديل نشه

همچنين به دو فروند از پسران كه محجوب نبودند تذكر داديم كه حراست رو دور گير بده است

و صدوركارت آنها را يك روز به تاخير انداختيم!

بعدا نيز از اين هم كلاسي هاي محجوب شده شنييم كه با محجوب شدنشان هم قصد دادن كارتشون رو نداشتند!فكر كنم عمو كار را بنداز كارشونو راه انداخت وگرنه بايد اين روزا هي ميرفتن حراست ميومدن تا حالي ببرند!!!چون حراست طبقه اخره باباي ادم در مياد تا بره و بياد:دي

خیلی بعدا تر نوشت: حراست طبقه آخر نبود… طبقه سوم بود(تاریخ ویرایش: 16 تیر 90) اشتباه نوشته بودم!

17 Responses to حراست!

  1. آريانا says:

    سلام خوبي؟
    نگفتي واسه ي چي حراستي شدي؟ منم زياد به خاطر حجابم و سرو وضعم حراستي ميشم! راستي ما هم به بارون كم ميگيم شي! جالبه شنيده بودم رسمو رسوم و لهجه ي شهسواريها خيلي شبيه ما گيلانيهاست ولي نديده بودم!

    لایک

    • zirpoosh says:

      سلام
      ممنون
      براي كارت دانشجويي كارم به حراست افتاد
      زبون ما شهسواريها رو فكر كنم ميگن گالشي
      به زبون شما خيلي نزديك تريم تا زبون مازني
      راستي پستم رو قبل از ويرايش خوندي پنج شيش تا غلط داشت به بزرگواريتون ببخشيد 🙂

      لایک

  2. سی نوت says:

    جالبه
    تو شهسواری هستی؟
    و آریانا هم گیلانی
    من هم یک گیلانی – تنکابنی هستم!

    لایک

  3. سی نوت says:

    ممنون از نظرت
    در مورد اون (بزرگترین گناه پسر) من فقط می خواستم جوک بگم جدی نگفتم
    جنگ اینجوری آغاز شد : بروبکس صدام داشتن کفتر بازی می کردن کفترشون پرید اینور مرز بعد آبادانی گفت کفتر خودمه خودم جلدش کردم و این قضایا ادامه پیدا کرد تا اینکه جنگ شد
    من هم اصلیتم رشتیه ولی تهران به دنیا اومدم

    لایک

  4. زهرا says:

    چه جالب
    منم شمالی هستم وتهران به دنیا اومدم
    می شه بگی شما کجای تهران به دنیا اومدی؟

    لایک

  5. زهرا says:

    من یا سی نوت بودم

    لایک

  6. amin says:

    درود بر اقای خودم.
    چه خبرا؟؟؟؟
    هنوز که توی وردپرسی؟؟؟
    نمیخوای بری جای دیگه؟؟؟؟این بلاگ اسکای هم خوبه ها(شکلک خنده!)

    لایک

    • zirpoosh says:

      سلام عزيز
      قرار نيست برم جايي
      وردپرس خيلي بهتره
      لااقل احتمال بلوكه شدن خيلي كم تر از بلاگفا و بلاگ اسكاي هست 🙂
      راستي ايميل الكي نذار ميبرتت جزوهرزنامه!كسي نمي بينه ايميلتو

      لایک

  7. ی دوست says:

    salam
    زیر پوشی جان خدا کار هیچ کافری رو با این حراستی ها نندازه من ی بار صابونشون به تنم خورده هتوز که هنوز اعصابم رو خورد می کنه.
    راستی زیپوش جان به خاطر اون همکلاسی ها ت که دختر بودن و همچنین روز دختر لینکیدمت:دی

    لایک

  8. ی دوست says:

    زیر پوش جان چرا نمی گیری؟
    من با اون خانومهای گیر کرده تو حراست چی کار دارم.؟؟
    من گفتم به خاطر اون خانمها و (چون همکلاسیت بودن)و این که روز دختر بوده دیروز(همکلاسیاتم دختر بودن)لینکیدمت اصلن من با اونا کاری ندارم.
    اصلن ولش کن تو هر مناسبتی دوست داشتی تو ذهنت من به همون مناسبت لینکت کردم خوبه؟

    لایک

  9. آريانا says:

    سلام
    جالبه به زبان ما ميگن تالشي با گيلكي خيلي فرق ميكنه!‌ غلط املايي هم فداي سرت تو وب آقايون يه چيز خيلي معموله!!! راستي اينترنت خونه قطعه عكسها هم تو كامپيوتر خونه است هروقت اينترنتمون وصل شد برات ميفرستم عكسارو حواسم هست

    لایک

  10. سما says:

    سلامممممممممممممممم
    اینجا چقدر بازار گرمه همه همشهری ازآب دراومدن
    منم شهسواری هستم همون جا هم به دنیا اومدم ولی الان قزوینننننننننننننننن زندگی می کنیم (پست قبلی )
    اما اینجا (قزوین)یا همه ترکن یا گیلانی
    درجواب آریانا لهجه شاید اما رسم ورسوم نه
    خدارو شکر که تاحالا حراست به من گیر نداده اخه من بچه خوبیم آده

    لایک

    • zirpoosh says:

      خوشحالم یک همشهری دیگر نیز به ما اضافه شد
      شما برا کدوم محلی؟
      کریم آباد؟شهسوار محل؟کج کله؟پسکلایه؟هفت تیر؟مزردشت؟سیاورز؟خیابون مهر؟

      لایک

  11. سما says:

    سلام
    من دقیقا نمی دونم اسم خیابون چیه اما یک میدون فکر کنم همون هفت تیره

    لایک

بیان دیدگاه

این سایت برای کاهش هرزنامه‌ها از ضدهرزنامه استفاده می‌کند. در مورد نحوه پردازش داده‌های دیدگاه خود بیشتر بدانید.